loading...
زمزیران
محمد فاضل شوکتی بازدید : 76 یکشنبه 04 خرداد 1393 نظرات (0)
پژوهشی پیرامون وجه تسمیه شهر سردشت:

به قلم : محمد فاضل شوکتی

 

 

انسان در پيرامون خود، با اسامي اشخاص، مکان ها، حيوانات، نباتات، اشيا و غيره سروکار دارد که علت نامگذاري (وجه تسميه) بسياري از اين اسم ها بر او پوشيده است. يکي از مسايلي که ذهن کنجکاو بشر را به خود مشغول کرده است، يافتن ارتباط حقيقي بين اسم و مسمي است. وجه تسميه در متون ادبي و به ويژه متون عرفاني، کاربرد فراواني دارد. از آنجا که شاعران و نويسندگان عارف مسلک با ديدگاه متفاوت از ديگران به پيرامون خود مي نگرند، خلاقيت و هنرآفريني آنان در استفاده از وجه تسميه اسامي هم بي نظير است. مسلم است که شناخت اشکال گوناگون وجه تسميه، کمک شاياني به درک حقایق تاریخی  خواهد کرد؛ به همين منظور، اين مقاله و بطور اخص در  مورد واژه سردشت  پرداخته  است.تاریخ نویسان و محققین  چگونه با استفاده از ابزار وجه تسميه که برخي جنبه افسانه و خرافه نيز دارد، براي بيان کشف نهفته های گذشتگان  سود جسته اند؟

ریشه‌شناسی (به انگلیسی: Etymology) یا علم اشتقاق: علم مطالعهٔ تاریخی واژه‌ها می‌باشد. مسائلی مانند اینکه چه موقع وارد زبانی شده‌اند، از چه منبعی وارد شده‌اند و اینکه در طول زمان چه تغییری در ساختار (فرم) و معنای آنها ایجاد شده‌است، در این حیطه بررسی می‌گردد.

واژه‌شناسی

ریشه‌شناسی را در زبان فرانسوی «اتیمولوژی» می‌گویند. اتیمولوژی واژه‌ای است یونانی که از راه زبان لاتین به زبان فرانسوی راه یافته‌است. در یونانی باستان اتیمولوژی به معنی «شناخت اتیمون (Etymon)» و اتیمون به معنی «معنی حقیقی واژه» بوده‌است.در زبان تازی فقه الغه نامیده می شود[ابوالقاسمی م. ریشه‌شناسی (اتیمولوژی). تهران. ققنوس. چاپ‌چهارم. ۱۳۸۹. ص ۱۱] احمد فردید از معادل «علم الاسماء» برای آن استفاده کرده‌است.

تاریخچه

علمای قدیم در نوشته‌های خود گاهی با ذکر «وجه تسمیه» و «وجه اشتقاق» به شرح واژه‌ها می‌پرداختند. مقصود علمای قدیم از وجه تسمیه و وجه اشتقاق ریشه‌شناسی بوده است.[ ابوالقاسمی م. ریشه‌شناسی. تهران:ققنوس. ۱۳۸۹. ص۵۷] در لغتنامه دهخدا به نقل از تعریفات جرجانی آمده: «بیرون آوردن کلمه ای از کلمه  دیگر بشرط آنکه در معنی و ترکیب با هم مناسب و در صیغه مغایر باشند.»[ لغتنامه دهخدا، اشتقاق] با این تعریف اشتقاق معادل «Derivation» می‌شود و یکی از انواع واژه‌سازی خواهد بود که خود یکی از سازوکارهای مورد مطالعه تئوری ریشه‌شناختی است.

در سردشت فعلی در قسمت شمال غربی ، شهر قدیمی نیِزه رو ( Nezaroo ) قرار داشته است که به فاصله یک کیلومتری در کنار چشمه ای بنیان شده بود و در باب وجه تسمیه آن داستان را هم نقل می کنند .

اینکه از چه زمانی نام سردشت بکار گرفته شده به درستی معلوم نیست و آیا قبل از نام نیزه رو ، سردشت بکار گرفته می شد یا بعد از متداول گشت نیاز به تحقیقات بسیار عمیقی دارد ، در کتاب فتوح سواد العراق هم نامی از سردشت برده نشده در حالیکه از شهرباری در نزدیکی آن ذکری به میان آمده است . آنچه یقین است اینکه واژه سردشت در متون تاریخی و جغرافیای بعد از اسلام تا دوره متأخر یعنی از دوره صفویان به بعد ثبت و ضبط نشده و حتی در کتاب نزهة القلوب حمدالله مستوفی هم نیامده است . در متون جغرافیایی قرن سوم و چهارم و پنجم بویژه مسالک و ممالک از سلَق زیاد  سخن رفته که به احتمال بسیار قوی با منطقه سردشت است ، و اینکه سلَق چرا با سردشت منطبق است و بعد از زبان شناسی هم قابل مطالعه است زیرا محل تلاقی سه راه مهم تجاری و کاروانرو بوده است و که شهرزور و مراغه و دینور را به قول صاحبان مسالک و ممالک به هم متصل می نمود و راههای این سه مرکز عمده از طریق سلَق به هم متصل می شد که موقعیت منطقه سردشت دقیقاً در وسط آنها قرار گرفته است و در زبان عربی هم سلَق می تواند سه لک      ( سه شاخه ) کردی باشد که همان معنی سه راه را القاء می کند . علاوه بر آن ابودُلف در سفرنامه اش (ص 54) پس از گزارشی از کردهای هذبانی ، می نویسد : « و دهات آنجا را تا حدود «سلَق» و «دینور» و توابع «شهروز» وسعت دادند »  پس مینورسکی در تعلیقات خود  در باب  محل  سلَق می گوید : « توسعه نفوذ هذبانی ها تا بالای سلق  (Salaq) و شهرزور و دینور صحیح به نظر میرسد. سلق بخشی است که خصوصاً در حوادث قرن سوم هجری ( نهم میلادی ) از آن ذکر شده است . یکی از دو سلق که متعلق به  « احمد به روح العودی » بوده با بخش « لاجان » امروز واقع در غرب ساوجبلاغ مطابقت دارد و رشته کوههای مرزی ( گردنه « زنوی شیخ » ) آنرا از « سلق غربی » متعلق به « بنی الحسن الحمدانی » جدا می سازد . این بخش با بخش کنونی « رواندوز » تطبیق می کند .   ( سفرنامه ابودلف ، ص 115 ). می بینیم که مینورسکی آن را دو منطقه بسیار نزدیک به سردشت منطبق می داند . و نیز ابن خرداد در کتاب المسالک و الممالک ( ص 97 ) مینویسد : از روستاهای ناحیه آذربایجان است . و اما درباره اشتقاق سردشت و استعمال این کلمه تحقیق ممتعی را بایسته است .

 

1. (زرتشت) : بنا به اتفاق آراء زادگاه زرتشت پیامبر ایرانی غرب ایران است، و باستان شناسان قراین بسیاری از آئین زرتشتی در منطقه سردشت پیدا نموده اند، که مبین صحت این ادعا است . ضمن اینکه نامهای فراوانی از جمله روستا "هرمزآ باد" و.... لذا می توان سردشت را بدلیل اینکه زادگاه زرتشت است ،"زرتشت" که به مرور زمان به سردشت تغیر یافته است دانست.

مردم کردستان، سردشت را زادگاه زرتشت پیامبر ایرانی دانسته ( پنداشته) و آن را گرامی می دارند. و از آنجا که این نام را در زبان کردی "زرتشت" "زرادشتر" می خوانند، عقیده دارند که سردشت از نام "زرتشت" گرفته شده که بعد از حمله ی اعراب به ایران به " سردشت" تغییر نام پیدا کرده است. لازم به ذکر است در روستای (لیلانه) از توابع ربط سردشت و در منطقه(گورک) آثار به جای مانده از آتشکده های بزرگ موجود است و و واژه ی (گورک) یا(گبرک) همان (گبر) به معنای زرتشتی و مجوسی در کتاب های لغت در فرهنگ های فارسی آمده است که می تواند دلیلی بر این مدعا باشد.

زردتشت در نیمه ی اول قرن ششم قبل از میلاد پیام خود را ابلاغ کرد که بعدها در کردستان این پیام تحت عنوان آیین زرتشتی مشهور گردید . معروف این است که زرتشت در جنوب شرقی کردستان و در اطراف دریاچه ارومیه به دنیا آمده است که بعدها به خراسان رفته است . کتاب مقدس زردتشت «اوستا » نام دارد که به زبان « مدی » زبان باستانی کردی نوشته شده است . مردم کردستان سردشت را زادگاه زردتشت پیغمبر ایرانی می دانند. هنوز هم در بعضی از روستاهای دور و بر سردشت جای آتشکده های قدیمی به چشم می خورد. مانند روستای ولیو ، لیلانه ، گرور و هرمزآباد (هرمزد آباد کرد).

 

2. (زیر دشت" یا "زردشت) یکی از گمانه زنی های دیگردر مورد وجه تسمیه سردشت، این است که سردشت معرب واژه "زیر دشت" یا "زردشت" به معنی دشتی که مانند زر حاصل خیز است (زیر+ دشت) یا (زر+دشت) . با توجه به سرچشمه آب اشامیدنی بزرگ شهر و زمین های حاصلخیز این حدس نیز محتمل می نماید .

3. (سارد + د ه شت ) یا (سرد + دشت) : به معنای دشتی که سرد است ، دشت سرد که با توجه به زمستانهای سخت و هوای سرد دشت زاب که دارای هوای معتدل و منطقه گرمسیر آلان که نسبت به سردشت از هوای گرمتر برخوردار است ای وجه تسمیه نیز محتمل می نماید

4. (سه ر+ ده شت ) یا ( َسر+ دشت ) : به معنای بالای دشت یا دشت بالا دست

بعضی دیگر معتقدند واژه ی سردشت از دو قسمت "سر" به معنی "اول" و "ابتدا" و "دشت" به معنی"زمین پهناور" ، "هموار"، " جلگه"، ... و سردشت به معنی "ابتدا" یا " آغاز" دشت است. به بیان دیگر به معنی دشتی است که تا رودخانه زاب ادامه دارد.

5. (سارو + ده شت) : سارو یا سارو بیر

سرداری از بانه در جنگ چالدران

هرگاه تاریخ ایران را ورق بزنیم می بینیم که کرد همواره در دفاع از ایران و حفظ مرزهایش چون دژی پولادین بلاگردان ایران بوده و در لشکر کشی ها و کشور گشائی های ایرانیان در کنار دیگر رزم آوران ایران جنگیده و جانبازی نموده است.

نمونه اش جانبازی کردهای تبعیدی به خراسان در برابر روس ها و ازبکها می باشد.در جنگ سربازان ایرانی در گرجستان زمان صفویه و نیز در پیکار سپاهیان نادر در هندوستان و فتح هرات در زمان آقا محمد خان قاجار جنگجویان کرد حضور داشته اند.

در سال 920 هجری قمری برابر با 1514 میلادی کردها در یازی به سپاهیان ایران در عهد فرمانروایی شاه اسماعیل صفوی علیه سپاهیان ترک عثمانی جان فشانی کرده و تلفات سنگینی بر آنها وارد ساخته اند.

در کتاب شاه جنگ ایرانیان از دلاوری قهرمانی از بانه سخن می رود که نمونه جوانمردی و پایمردی به شمار رفته است.

وی سارو بیره نام داشته و از خاک بانه برخاسته است.در کتاب شاه جنگ ایرانیان به عنوان "شیر مردی از کردستان" معرفی شده و جزء افسران و فرماندهان برجسته ایران در آن جنگ به شمار رفته است. به سبب اینکه در تیراندازی شمخال( نوعی سلاح آتشین) بسیار ماهر بوده او را قورچی نامیده اند، وی از کودکی به تیراندازی و شکار پرداخته و از گوشت شکار، دوستان و بینوایان را بهره مند ساخته است.در بالا رفتن از سخره ها و راهپیمائیها همواره از دیگران پیشی می گرفت.در زمان او جنگل بانه بسیار انبوه بود در میان آن جنگل جز بز و گوسفند کوهی ، پلنگ هم یافت می شد.

او از پوست پلنگ لباس تهیه می کرد.آنهایی که از شهرهای اطراف بانه به بانه می آمدند او را شناخته و لقب "پلنگینه پوش" را به او داده اند.

گوشت های شکار سارو چندان فراوان بود که برای جلوگیری از فاسد شدن آنها، دکان قصابی باز کرد تا گوشتها را در آن بفروشد.

سارو قیافه برازنده ای داشته و گاهی او را سهراب پسر رستم می نامیده اند.او با شیوه جوانمردیش مورد اعتماد بوده و در حل و فصل اختلاف میان مردم نقش سازنده ای را بازی می کرده است.

شاه اسماعیل در آغاز سلطنت سفری به کردستان کرده و از بانه عبور نموده است.در آنجا وصف سارو را شنیده و او را به حضور طلبیده و گفته است: آیا موافق هستی در قشون من کار کنی؟ سارو گفته :من با همکارانم از راه شکار زندگی می کنیم و نیازی به خدمت تو نداریم.شاه اسماعیل پس از گفتگویی طولانی با سارو او را راضی کرده تا به همراه دوستانش در ارتش ایران وارد شود.شاه اسماعیل در چند جنگ سارو بیره و همکارانش را به کار گرفته و دریافته که مردانی دلیر هستند.در میان سربازان تحت فرمان سارو سربازانی از عشایر کاکاوند،سگوند و اسباوند هم دیده شده اند.سارو گرزی در دست داشته که وزنه ای از سرب به قدر یک من و نیم بر آن نصب کرده و با سپر، خود را از قسمتی از حملات دشمن حفظ کرده است.چماقهای وحشت آور سربازان زیر فرمان سارو که از درختان مغز دار مثل بلوط و چوب گردو می ساختند در سنگینی کمتر از گرز او نبود.

 سارو و سربازانش فنون جنگی را به اندازه سربازان "اویچ اوقلان" عثمانی نمی دانستند ولی تهور فوق العاده و استقامت جسمی آنها جبران آن قسمت را می کرد.سارو هر قدر جلو می رفت از شمار سربازان کاسته می شد.تیراندازان عثمانی که کمان فنری داشتند دائم به طرف سربازان ایرانی تیراندازی می کردند.یک تیر کوتا از فنری جستن کرد و بر صورت سارو نشست و گونه او را سوراخ کرد. سارو مثل اینکه خاری را از صورت دور نماید دست برد و آن تیر را از صورت کند و به دور انداخت و بعد نعره ای برآورد و گرز خوفناک خود را بر فرق یک سرباز" اویچ اوقلان" زد و سرباز عثمانی بدون ناله بر زمین افتاد و برنخاست.

شاه اسماعیل در حالی که قلب ارتش خود را می نگریست جنگاوران را مورد تحسین قرار می داد.تیر دیگری بر صورت سارو نشست اما از جانبازیش است.

یک گلوله توپ از نوع گلوله های مضاعف از راه رسید و به دست سارو اصابت کرد و دست راست او را قطع کرد .در حالیکه خون از دستش فواره می زد به سوی توپچی ها حمله می برد و آنها را فراری می داد.

آنهایی که فرار اختیار کرده بودند از دور به جانب آن مرد دلیر تیراندازی می کردند و آنقدر خون از بدن قهرمان کرد رفت که از پا در آمد.

سلطان سلیم پادشاه عثمانی نیز مردی سلحشور بود و می توانست به ارزش مردان جنگی پی ببرد و بعد از اینکه سارو افتاد ، دریافت که ممکن است سرش را از تنش جدا نمایند. دلیری آن مرد طوری در پادشاه عثمانی موثر گردید که یک سوار را فرستاد و به فرمانده توپخانه امر کرد که از بریدن سر سارو خودداری نماید( 2 رجب 920 هجری قمری)سه تن از سرداران برجسته قلب جبهه ایران که اصلان و امیر عبدالباقی و سارو بودند کشته شدند و حسن بیگ الله زنده ماند.

 شاه اسماعیل متوجه شد که برای نجات آن قسمت از سرداران که زنده مانده اند چاره ای جز عقب نشینی نیست.

 متاسفانه سلسله صفویه، افشاریه، قاجاریه و در پایان پهلوی جواب فداکاری های مردم کردستان را همواره با کشتار و تبعید و زندان و خانه خرابی داده اند.

 برگرفته از کتاب تاریخ و جغرافیای بانه نوشته محمد رئوف توکلی

 

6. سه رو + ده شت) : سرو (درخت سرو + دشت )

7. البته پس از شهر باستانی موساسیر در منطقه ربط گزینه و گمانه زنی های متعدد دیگری مطر ح می شود که نیاز به تحقیقات بیشتری در این زمینه می رود . و زمان و مطالعه  بشتری را می طلبد، که امیدوارم پژوهشگران در این زمینه کوتاهی ننمایند.

 

نوشته شده توسط محمد فاضل شوکتی ،17/04/1392

منایع :

 

فتوح سواد العراق (نخستین تاریخ فتوحات اسلام در کردستان )

جغرافیای غرب ایران ژاگ دومرگان

فرهنگ هه نبانه بورینه ماموستا هه ژار مکریانی

کتاب تاریخ و جغرافیای بانه نوشته محمد رئوف توکلی

ابوالقاسمی م. ریشه‌شناسی (اتیمولوژی). تهران. ققنوس. چاپ‌چهارم. ۱۳۸۹. ص ۱۱

ابوالقاسمی م. ریشه‌شناسی. تهران:ققنوس. ۱۳۸۹. ص۵۷

لغتنامه دهخدا، اشتقاق

ابوالقاسمی م. ریشه‌شناسی (اتیمولوژی). تهران. ققنوس. چاپ‌چهارم. ۱۳۸۹. ص11

ابراهیم اسکندری نیا، ساختار سازمان ایلات و شیوة معیشت عشایر آذربایجان غربی ، ارومیه 1366ش

وجه تسمیة شهرهای ایران ، ج 1، تهران 1375ش ؛ عباس جعفری

سرزمین زردشت ( رضائیه ): اوضاع طبیعی ، سیاسی ، اقتصادی ، فرهنگی ، اجتماعی ، تاریخی ، تهران 1348ش

ایگور میخائیلوویچ دیاکونوف ، تاریخ ماد، ترجمة کریم کشاورز، تهران 1357ش

 حسینعلی رزم آرا، فرهنگ جغرافیائی ایران ( آبادیها )، ج 4:

سعید عبدی ، «میژووی پیرانشار ] تاریخ پیرانشهر

سروه ، سال 11، ش 113ـ114 (آذر و دی 1374)

بهمن کریمی ، راههای باستانی و پایتختهای قدیمی غرب ایران ،

یاقوت حموی ، معجم البلدان ، چاپ فردیناند ووستنفلد، لایپزیگ 1866ـ1873، چاپ افست تهران 1965.

کرد، تاریخ، زبان و فرهنگ، ولادیمیر مینورسکی، ترجمه: محمدرئوف یوسفی نژاد، تهران، نشر سهیل، 1378ش

محمد فاضل شوکتی بازدید : 105 جمعه 19 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

رودخانه زاب این رودخانه به دلیل واقع شدن در بخش میانی به واسطه کوه های بلند جنگلی، دره ای ژرف به وجود آورده که تا قسمت فعلی (قسمت جنوبی سردشت) امتداد یافته است. مهم ترین تنگه این بخش «تنگه گرژال» است که به تازگی سدی بر روی آن ساخته می شود. شاخه ای از «زاب» صغیر از کوه های شمال غرب پیرانشهر (سیاه کوه با ارتفاع ۳۵۷۸ متر) سرچشمه می گیرد. همچنین آب شعبه هایی مانند «چم لاوین»، «چم بادین» وجانداران به تنگه گرژال می ریزد. این رود دردشت «کلوی» در ۶ کیلومتری سردشت و در پیچ و خم کوهستان جریان دارد و با پیوستن شعبه های دیگری به آن مانند چم، شلماش و زرگه، مرز بین ایران و عراق را در منطقه«آلان» پدید آورده است. این رودخانه از طریق «چم تیت» وارد خاک عراق شده و با رودهای دیگر به دریاچه «دُوکان» عراق می رسد و بعد به دجله می پیوندد. در کنار همین رود ابومسلم خراسانی، مردان بن حمار آخرین خلیفه اموی را شکست داد.روی رودخانه زاب صغیر ۳ پل ساخته شده است: «پل قلاتاسیان» را در اواسط قرن سیزدهم شیخ مولانا صادق از مریدان شیخ یوسف شمس الدین برهان میان روستاهای بنی آوا و موسالان ساخت. «پل فلزی» که در سه راهی سردشت ـ مهاباد ـ بانه است از سوی عزیزخان مکری سردار کل از رجال معروف دوره قاجاریه و داماد میرزا تقی خان فراهانی ساخته شده است. سومین پل نیز «پل تیت» در ۶ کیلومتری روستای «بیتوش» است.رودخانه زاب در مسیر خود از پیرانشهر، سردشت تا عراق چشم اندازهای بسیار زیبا را به وجود آورده که بویژه درفصل بهار بسیار تماشایی است.

محمد فاضل شوکتی بازدید : 96 جمعه 19 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

ماموستا محمّد در سال 1303خورشیدی در روستای گردکسپیان پیرانشهر در خانواده‌ای مذهبی‌ دیده به جهان گشود. وی در ایّام کودکی و نوجوانی ابوی بزرگوارش را که یک عالم دینی بود، از دست داد. استاد عزیزی بعد از فوت پدرش، مدّتی را به‌همراه مادر ارجمندش در کردستان عراق سپری نمود؛ سپس نزد عمویش ملاعبدالله ساکن روستای سوغانلوی پیرانشهر بازگشت. وی دوران تحصیل و طلبگی‌اش را در کردستان ایران و عراق سپری نمود و سرانجام در دهه‌ی 1330 شمسی نزد استادعلامه‌ ملامحمّد باقر بالک مریوان موفق به اخذ مدرک افتا و تدریس شد و تا زمان وفاتش در شهر پیرانشهر و حومه به‌ امر امامت مسجد، تدریس، وعظ و ارشاد مشغول بود. وی فردی فروتن، متین، دارای ورع بسیار و از سالکان منسوب طریقت نقشبندی بود. بیش از صد طلبه از محضر استاد عزیزی مجوز افتا و تدریس دریافت نموده‌ و بیش از 500 طلبه از محضرشان استفاده‌ی علمی نموده‌اند. از استاد عزیزی چهار فرزند پسر به‌ یادگار مانده‌ که سه‌ نفرشان جزو علمای دینی منطقه‌ی پیرانشهراند. از ماموستا عزیزی که‌ عمری با عزت نفس و مناعت طبع، شرافتمندانه‌ زندگی نمود‌، از متاع دنیا، تنها یک کتابخانه‌ی غنی از علوم اسلامی به میراث مانده‌ است. استاد عزیزی در میان غم و ناراحتی مردم پیرانشهر و حومه‌ در پیرانشهر به‌ خاک سپرده‌ شد. در مراسم ختم وی که‌ با حضور گسترده‌ی مردم منطقه‌ و عالمان دینی‌ مناطق پیرانشهر، مهاباد، کردستان عراق، اشنویه‌، سردشت، نقده‌ و ... در مسجد قدس برگزار شد؛ برخی از علما طی سخنرانی‌هایی به‌ ابعاد شخصیت استاد عزیزی، راه‌کارهای ایجاد محبّت میان مسلمانان و قبول دیگری و ... پرداختند. ماموستا ملامحمّد عزیزی بعد از گذشت هفت سال بستری در منزل، بر اثر بیماری در سن 85 سالگی در روز چهارشنبه‌ 23/2/88 در پیرانشهر درگذشت.

محمد فاضل شوکتی بازدید : 134 جمعه 19 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

زندگی نامه حاج حسین خرازی والدینش قبلا ساکن بوکان بوده اندبنابه دلایلی که فعلا معلوم نیست به عراق کوچ کرده و در انجا در شهر کوی سنجاق (یکی از شهرهای کردستان عراق)ساکن می شوند بدلیل اختلافات خانوادگی یا عشیرای با عشایر ساکن در کوی درگیر بوجود آمده در اثر این درگیری ها یک نفر کشته می شود . عشایر درگیر به خونخواهی به چند خانواده حمله برده و آنان از بیم اینکه موضوع دامنه دار نشود و خونی جاری نشود در اثر این در گیری ها از مجموع خانواده های ساکن کویسنجاق سه خانواده که در این درگیری ها بیشتر مشارکت داشته اند یعنی خانواده های شمامی(صا لح شمامی و همسرش خورشید) و خانواده های واحدی (حاجی رسول شاهیجان) و خانواده خرازی (مادرش پیروز ) از ترس جان خود به ایران فرار میکنند. و بقیه خانواده ها فامیل درعراق باقی می مانند. (که اکنون نیز در شهرهای قلعه دیزه - رانیه - سلیمانیه پراکنده اند)نام پدر حسین خرازی رشید بوده که ایشان را با کنیه ( مصطفحه حه ی ) می شناخته اند و پیشه اش تجارت اموالی چون توتون -پوست خوار و بار و ... بوده است .مادر حسین خرازی (پیروز خاتون )در اثنای این بازگشت حامله بوده که شوهرش را از دست می دهد ، یعنی حسین خرازی قبل از لینکه از مادر متولد شود یتیم می شود ، لذا فقر و مشکلات قبل از تولد دامنگیرخانواده ایشان می گردد. در جریان همین کوچ مادر حسین خرازی که حامله بوده در اثنای سفر در شهر قلعه دیزه (عراق) وضع حمل می کند و فرزند پسرش حسین در قلعه دیزه به دنیا می آید (سال 1288)که ثمره آن فرزندی ذکور می باشد که نامش را حسین میگذارد ، در روز بعد مطلب شمامی عمو زاده حسین خراز ی که مادر وی نیز حامله بوده به فا صله یک روز بعد از تولد حسین خرازی در خاک ایران و در بیوران بالا (یکی از روستا های سردشت) از مادر متولد می شود(تاریخ تولد شناسنامه ای حاج مطلب تاریخ تولد اول فروردین 1301 قید شده است که صحیح نیست ). تولد حسین متولد سال 1288 خرازی با تولد مطلب شمامی یک روز فاصله داشته است یعنی یک روز بعد از تولد حسین خرازی در قلعه دیزه مطلب شمامی روز بعد در بیوران بالا متولد می شود. مادر حسین خرازی پیروز خاتون در سردشت یک برادر داشت بنام حمزه لطفی مشهور به (حمزه کول) به خانه ایشان میرود بدین ترتیب سرپرستی حسین خرازی را، دائی اش حمزه لطفی به عهده دار می شود . زندگی حسین خرازی با درد و مشقت فراوان از اویل کودکی شروع میشود .دائی اش که خیلی به خواهر زاده اش علاقه داشته و زیرکی و توانمندی وی را ملاحظه می کند در صدد تهیه دو (چها رپا )بر می آید تا بوسیله انها کاری دست پا کند حسین خرازی که فردی با مناعت طبع بوده از فرصت استفاده کرده و با تمام توان کار کرده و از هیچ کاری برای امرار معاش خود و خانواده اش کوتاهی نمی نماید از اوردن هیزم گرفته و بار بری و تجارت و خرید و فروش مایحتاج عمومی مردم بطوریکه هم خرج خود و مادرش را در می آورد و هم مبلغی به دائی اش کمک می کند و ضمن انجام کار روزانه مبادرت به ادامه تحصیل در مکتب خانه نیز می دهد . و تا مقطع ششم ابتدائی نظام قدیم موفق به ادامه تحصیل می شود . پشتکار و فراست ایشان از همان دوران آشکار می شودو از دوران جوانی در اداره امورات اجرائی و مدیریتی و اجتماعی جامعه شرکت و نموده ویک سر و گردن از سایر هم سن و سالانش خود را نشان می دهد. ذوق بالا و حاضر جوابی و خط بسیار زیبای ایشان در زمانیکه تعداد با سوادان سردشت بسیار قلیل بود باعث رشد سریع ایشان می شود ، بصورتی که هر جا مشکلی بوجود می آمد یکی از افرادی که مورد مراجعه قرار می گرفت ایشان بودند. ایشان شغل های مختلفی را اختیار نموده و جهت امرار معاش از هیچ کسب و کار حلالی فرو گذاری نکرده است .لذا اولین کار رسمی خود را که پیمانکاری جاده سردشت مهاباد است تحول گرفته و در انجام این پروژه به نحو احسن انجام وظیفه می نماید.همین پیمان باعث جلب توجه مسئولین منطقه ای به ایشان می شود .و چندین مرتبه بدلیل پشتکار و مدیریت عالی مورد تشویق مقامات آن دوره قرار می گیرند. زمانی که اولین فرماندار سردشت آقای رضوانی (اهل ارومیه) در سردشت انجام وظیفه می نمودند یک تلفنگرام از استانداری در یافت می نماید مبنی بر اینکه سریعا فرماندار وقت آقای رضوانی در معیت آقای حسین خرازی به استانداری وقت مراجعه نمایند ، بدلیل بارش برف سنگین در سردشت و حومه وباز نبودن جاده از طرف فرماندار به استانداری اعلام می شود که مراجعه به ارومیه بوسیله اتومبیل مقدور نمی باشد لذا استاندار دستور انتقال فرماندار و آقای حسین خرازی را به مر کز استان توسط هلی کوپتر صادر می نماید.موضوع دعوت آقای خرازی به استان و معرفی ایشان بعنوان شهردار سردشت بود که در جلسه تشکیل یافته با مخالفت آقای خرازی روبرو می شوند وقتی دلیلش را از ایشان می پرسند آقای خرازی جواب می دهند اداره و احداث شهرداری با دست خالی کاریو بدون امکانات ملی و ماشین آلات غیر ممکن است لذا نمی توانم قبول نمایم . با وجود اصرار فراوان استاندار ،آقای حسین خرازی شرط قبول نمودن پست شهرداری را اختصاص اعتبارات مناسب اعلام می نماید لذا فی المجلس مبلغ یکصد و چهل هزار تومان اعتبارات اولیه توسط استاندادر وقت برای اقدامات اولیه و انجام اقامات عمرانی لازم در نظر گرفته می شود ، این اصرار آقای خرازی باعث شد که استاندار اظهخار نماین اغلب افراد با پیشنهاد و تطمیع درخواست انتصاب می نمایند ولیکن این موضوع در مورد آقای حسین خرازی برعکس بود ایشان تا نگرفتن اعتبارات لازم تصدی شهردای سردشت را قبول نکردند. شهرداری سردشت در اولین ساختمات استیجاری خود (منزل آقای عطاری) که از دو اتاق و یک راه رو تشکیل یافته بود مستقر می شود.بعد از یک سال با وجود فعالیتهای چشمگیر شهردار یک ساختمان مدرن برای شهرداری احداث می شود (بالاتر از اداره پست فعلی سردشت، مابین اداره پست و دادگستری فعلی )در ان واقع شده است. درآن زمان در محل فعلی شهر سردشت دو موقعیت که بصورت گنداب(محل جمع شدن فاضلاب های) در آمده توسط آقای حسین خرازی مشخص می شود .آقای خرازی مطلع می شوند که نخست وزی (دکتر اقبال ) چند ماه آینده در نظر دارد از سردشت بازدید بعمل آورد ، لذا ایشان با ابتکار عمل خاصی دستور خرید دو دستگاه بلوک زنی را صادر می نماید،در ان موقع (هنگام خرید دستگاههای بلوک زنی کسی نمی دانست آنها به چه دردی می خورند)،و اقدام به بریدن و ساخت بلوک و وبنای حصار دور زمینها مشخص شده به ارتفاع نیم متر می نماید.بهنگام باز دید وزیر کشور از آقای حسین خرازی پرسیده می شود این محوطه کشی ها چیست؟ ایشان جواب دادند این زمینها برای احداث پارک و سینما در نظر گرفته شده است . وزیر کشور سوال می نمایند با چه بودجه ای می خواهی اقدام به ساخت این بنا ها نمائی ؟بلا فاصله جواب می دهند قر بان منتظر تشریف فرمائی شما بودیم لذا در جا نخست وزیر وقت دکتر اقبال دستور می دهند مبلغ یکصد و هشتاد هزار تومان جهت احداث این دو ساختمان برای شهرداری سردشت در نظر گرفته شود. در آن زمان برق سردشت بوسیله یک موتور کوچک تهیه می شد ،که اکثر شبها کار نمی کرد و سردشت عملا فاقد برق بود .در هنگام ضیافت شامی که در محل سالن شهرداری به افتخار آقای نخست وزیر دکتر اقبال تر تیب داده شده بود ، آقای حسین خرازی یک نفر را مخفیانه به نزد آقای( احمد برقی) که در آن زمان تکنسین برق اداره برق سردشت بود فرستاده و می گویند موتور را خاموش نماید،بعد از خاموشی برق نخست وزیر ناراحت شده و دلیل خاموشی برق را از شهردار جویا میشود، آقای خرازی به ایشان می گویند قربان بخاطر مراسم امشب دستور دادم از بانه وسایل یدکی موتور برق امانت گرفته و روشنائی امشب را تامین نمایند و لیکن متاسفانه ظاهرا این اقدامات نتوانسته جوابگوی تامین برق امشب باشدو و محفل ما را روشنی بخش باشد ، وزیر کشور هما نجا دستور می دهند اعتبارات لازم برای خرید دو موتور بزرگ برق برای شهر سردشت اختصاص داده شود ،در همین راستا شخص شهردار برای خرید موتور های برق به تهران مراجعه می نمایند ، در خرید دو دستگاه موتور برق آقای خرازی موفق به گرفتن مبلغی تخفیف می شود که با آن مبلغ یک دستکاه ماشین سیمرغ خریداری نموده و سا ختمان اداره برق را تکمیل می نماید. در فردای آنروز مجددا ضمن بازدید استاندار وقت به آقای حسین خرازی قول تحویل یک جیپ شخصی را می دهد .لازم به توضیح است در آن زمان زباله های شهر سردشت توسط گاری دفع می شده است ،آقای خرازی می گویند در جائی که مردم شهرم برای دفع زباله شهر فاقد وسیله نقلیه هستند ماشین به چه درد من می خورد لذا درخواست می نماید ماشین جیپ را با یک دستگاه کمپرسی تعویض نماید که مورد موافقت استاندار واقع می شود . و یک دستگاه کمپرسی از نوع واز روسی تحویل شهرداری سردشت می شود . آقای خرازی با فعالیت های چشم گیر خود اقدام به فاضلاب کشی شهر نمود که آثار آن هنوز هم باقی بوده و در خیابان اصلی شهر مورد استفاده قرار می گیرد. در آن موقع مغازه های اصلی شهر بصورت دخمه ایجاد و بسیار چهره نازیبا ئی داشتند که در چند نوبت دستور تخریب ، عقب نشینی و نوسازی آن مغازها را تو سط آقای حسین خرازی شهردار وقت صادر می شود ، آثار آن هنوز باقی است. سردشت فاقد خیابان کمر بندی بود احداث خیابان کمر بندی با امکانات محدود و بدون وجود ماشین آلات سنگین از قبیل لودر و بولدزر و فقط بو سیله بیل و کلنگ و کارگر از محل مقبر شیخ مولانای کنونی تا محل فرمانداری فعلی از دیگر اقدامات عمرانی آقای حسین خرازی به شمار می آید. موردی شایان ذکر اینست تعدای زیادی بهنگام تعریض و احداث خیابان کمربندی به اندازه(پهنا ی خیابان) معترض بودن که در همان زمان ایشان اظهارمی داشتند اگر امکان داشت و زمینهای موجود اجازه می داد خیابان را از این هم که هست عریض تر احداث می نمودم و اظهار می داشتند گذشت زمان ثابت می کند که این خیابان در آیندهای نزدیک حتی برای شهر کوچک خواهد بود. خیابان امام(ره) فعلی و پهلوی سابق نیز در زمان تصدی حسین خرازی بعنوان شهردار سردشت ساخته شده است. وضوخانه مسجد سرچشمه سردشت ،که در آنموقع مورد استفاده عموم قرار داشت وضعیت ناجوری داشت و استفاده از آن کاملا غیر بهداشتی بود دستور تخریب و نوسازی آن را صادر نمود ، عده ای قبل از اقدام به نوسازی بهر دلیلی به ساختمان شهرداری حمله برده و درخواست توفقت عملیات ساخت و نوسازی بنای قدیمی وضو خانه را داشتند و لیکن ایشان مردم را قانع نمودن که منتظر اقدامات باشند و بعدا قضاوت نمایند .پس از اتمام عملیات نو سازی وضو خانه مسچد سر چشمه همان مردم به پاس قدر دانی و تشکر به حضور شهردا رفتند و از پیش داوری عجولانه خود ا ظهار پشیمانی نمودند . یکی دیگر از اقدامات عمرانی حسین خرازی بعنوان شهردا سردشت تعریض سر پو شیده کردن سر چشمه آب آشامیدنی سردشت بودو که تا آن زمان در معرض سم آلایی و کاملا غیر بهداشتی بود. برای اولین بار اولین آسفالت کاری خیابانها و کوچه ها و معابر سردشت نیز در زمان تصدیحسین خرازی انجام شده است. بعد از انقلاب نیز شخص ایشان بدلیل جسارت و شهامت اعتماد بنفسی که داشتند در اکثر امورات سردشت مداخله نموده و بعنوان ریش سفید و معتمد شهردر مدیریت امورات شهر مشارکت داشته اند.ومور مشاوه اکثر مسئولین محلی قرار گرفته اند و در سفرهای مسئولین کشوری جز افرادی بودند که اداره تشکل های مردمی را عهدار بوده اند . و هم ایشان با وجود افراد تحصیلکرده این شهر نسبت به ایراد بیانات و شرح مشکلات شهر سردشت برای مسئولین پیش قدم بوده اند سوابق اجرائی و اداری اولین شهردار سردشت عضو انجمن شهر چندین دوره عضو انجمن شهرستان مدیر عامل شیر و خورشید مدیر عامل هلال احمر معتمد شهر از تاآخرین دقایق حیات کارشناس دادگستری اولین کار رسمی حسین خرازی سر کارگری در ساخت جاده سردشت مهاباد شروع می شود دریافت تشویق نامه از بازررسی شاهنشاهی بدلیل فعالیت های عمرای چشمگیر در تصدی شهرداری . اولین شورای داوری دادگستر بوسیله حاج حسین خرازی با امضا حکم از طرف وزیر دادگستر (پیش از انقلاب اسلامی). اقدامات برجسته : احدا ث بیمارستا ن سردشت احدا ث فاضلاب کشی بصورت مدرن سردشت احدات خیابان کمر بندی (بدون هرگونه ماشین الات سنگین با بیل و کلنگ) توسط کارگران شهرداری. احداث سینمای سردشت احداث پارک سردشت (پارک اصلی شهر ) سر پوشیده کردن سر چشمه آب آشامیدنی شهر سردشت احداث خیابان امام (پهلوی سابق) احداث حوض و وضو خانه مسجد سر چشمه سردشت بصورت فعلی لطفا در خضوص مطالب فوق اظهار نظر فرمائید

محمد فاضل شوکتی بازدید : 510 جمعه 19 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

نقد و بررسی کتاب «ادبیات چیست»

نوشته ژان پل سارتر سیصد و شانزدهمین نشست شهر کتاب مرکزی به نقد و بررسی کتاب «ادبیات چیست» نوشته ژان پل سارتر با ترجمه ابوالحسن نجفی و مصطفی رحیمی اختصاص داشت.در این نشست ابوالحسن نجفی، ضیا موحد و حسین معصومی همدانی درباره این کتاب و اندیشه های ژان پل سارتر سخن گفتند. کتاب «ادبیات چیست» در فصل3 نوشتن چیست، نوشتن برای چیست و نوشتن برای کیست به رشته تحریر در آمده و این کتاب یکی از مهمترین کتاب ژان پل سارتر به شمار می رود که تاثیر بسزایی هم در دوران خود و هم تا به امروز در نقد ادبی و جهان بینی نویسندگان داشته است. سارتر ادبیات قرن 18 فرانسه را بهشت گمشده نویسندگان فرانسوی می داند: او با نگارش کتاب «ادبیات چیست» برای نخستین بار بحث هنر متعد و مقوله هنر برای هنر را مطرح کرد و تفاوت اساسی میان شعر و نثر قائل شد. به باور سارتر، نثر ناشی از تفکر منطقی است و بی شک از جنس دلالت می‌باشد، اما شعر اینگونه نیست و سارتر تعهد شاعران را از نوع دیگری می داند که متمایز با تعهد نویسندگان است. سارتر معتقد است، شاعران اسطوره ها را می سازند و این نویسندگان هستند که سیمای واقعی اسطوره ها را برای ما مجسم می کنند. ابوالحسن نجفی : اگر کتاب «ادبیات چیست»، مهم ترین کتاب درباره معنای ادبیات و وظیفه نویسنده نباشد، می توان ادعا کرد که معروف ترین کتاب در این حوزه به شمار می رود. او با اشاره به سخن اریک ایر یکی از معروف ترین منتقدان آمریکا اظهار داشت ، کتاب «ادبیات چیست» مهم ترین پاسخی است که به قرن بیستم داده شده و سارتر با نگارش این کتاب فصل جدیدی در تاریخ ادبیات جهان رقم زده است. به گفته این عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی، بخشش و دهش یکی از مهم ترین مسائل مطرح در کتاب «ادبیات چیست» است. شاید بسیاری بر این باورند که مهم ترین انگیزه انسان خود خواهی است، اما باید گفت مهم ترین انگیزه انسان و نویسنده بخشش و دهش می‌باشد؛ مقوله ایی که لویی استروس به خوبی در نظریه مردم شناسی اش مطرح کرده است. سارتر معتقد است ، آثار ادبی یکی از بهترین بخشش هایی می‌باشد که انسان به دیگری می کند و او را در لذتی وصف ناپذیر سهیم کرده نویسنده با خلق اثر ادبی چیزی را به جهان اضافه می کند. نجفی کتاب «ادبیات چیست» را فصل مهمی در تاریخ ادبیات خواند که موجب شکل گیری جریان های ادبی پس از خود شد و بعد از نگارش این کتاب در سال 1946 بحث ها و کنگره های متعددی در فرانسه، روسیه و دیگر نقاط جهان برگزار گردید. مترجم «شازده کوچولو» در ادامه با اشاره به موضع گیری های نویسندگانی چون آلن رب گریه و کلود سیمون نسبت به نظریات سارتر درباره نوشتن گفت: رب گریه به صراحت بیان می کند که من قلم در دست می گیرم تا بنویسم، تا بدانم و با این سخن قصد دارد که نظریات سارتر در این کتاب را زیر سوال برد. به باور ابوالحسن نجفی نوشتن به نوعی خواستن آزادی است و اگر دست به کار آن شوی به نوعی درگیرآنی. در ادامه ضیا موحد عنوان کرد: مبنای اصلی اگزیستانسیالیسم برپایه نظریات کی‌یر که گارد، نیچه و یاسپرس است، اما این فلسفه به نام سارتر مشهور شده و این ناشی از آن می شود که سارتر به مسائل ملموس این فلسفه و شکل ادبی آن می پردازد و ارتباط این نوع فلسفه با ادبیات و دیگر دانش ها و سیاست بسیار است.وی سارتر را نویسنده و هنرمند بزرگی خواند که در عین حال فیلسوف هم هست. به گفته موحد، سارتر از طریق آشنایی با اندیشه ها و آثار هوسرل به فلسفه روی آورد و بر آن شد که پدیدار شناسی را با سوسیالیسم آشتی دهد و علوم انسانی را برپایه نویی بنا نهد.به باور سارتر آگاهی یکی از مواردی است که پیوسته در حال تغییر، تحول و فراتر رفتن از خود است و اگر در خلا باشید آگاهی شما نمی تواند به چیزی دلالت کند و در واقع با هر عملی که انجام می دهید خودتان را کشف می کنید. موحد افزود: در فلسفه سارتر وجود مقدم بر ماهیت است و براین پایه است که فرد با هر عملی که انجام می دهد از خودش به ما تعریف ارائه می کند. به گفته این عضو انجمن حکمت و فلسفه، سارتر نوشتن را عمل کردن می داند و معتقد است وقتی نویسنده می نویسد، یعنی از آزادی خود استفاده می کند و این موضوع خود ایجاد ارزش می کند. وجود در برابر دیگران نیز یکی از بحث انگیزترین مفاهیم فلسفه سارتر است. به باور این فیلسوف که کار سیاسی و عمل اجتماعی را به انسان توصیه می کند، جهنم حضور دیگری است. همه فیلسوفان از جمله سارتر در فلسفه شان به مواردی اشاره کرده اند که تا به امروز درباره آنها کمتر صحبت شده است . یکی از مهم ترین میراثی که سارتر برای ما به جا گذاشته تکیه بر اخلاق و مسولیت بشری است؛ اخلاقی که مبتنی بر قواعد و اصول می‌باشد. سارتر فلسفه را به عنوان شیوه ای از زندگی می داند و همان گونه که فلسفه اش را زندگی کرد. در ادامه علی معصومی همدانی با بیان این مطلب که من نه به عنوان سارتر شناس ونه متخصص ادبیات بلکه در مقام یک خواننده درباره کتاب «ادبیات چیست» سخن می گویم، خاطر نشان کرد: من این کتاب را 2 بار یک بار در سال 1348 که برای نخستین بار منتشر شد و یک بار هم امروز که این کتاب چاپ هشتم اش راهی بازار شده است، مطالعه کردم و بار دوم دریافتم که این کتاب چقدر از دنیای من و خواننده امروزی دور است. او در این بخش از سخنانش به شرایط و دورانی که کتاب ادبیات چیست در 63 سال پیش منتشر شده بود، اشاره کرد. این کتاب در ابتدا در قالب مجموعه مقاله در سال 1947 انتشار یافته بود و زمان انتشار آن به دورانی بازمی گشت که تازه فرانسه از اشغال آلمان ها آزاد شده بود. بسیاری از نویسندگان در دوران اشغال فرانسه یا پس ازآن هوادار فاشیست شده بودند.عده ای نیز به نهضت مقاومت پیوسته و تمام هم و غم خود را پای فعالیت های پارتیزانی گذاشته و از کار ادبی تعمدا غافل مانده بودند. عده ای نیز در آثار خود به ترسیم فضای موجود پرداختند. کتاب «ادبیات چیست» نیز در چنین فضایی شکل گرفته است؛ در فضایی کاملا چپ. در چنین فضایی است که سارتر مقوله تعهد خود را مطرح کرده و توضیح می دهد؛ نوع تعهدی که مطرح می کند چه تمایزهایی با تعهد مد نظر نویسندگان کمونیست دارد. به گفته این مترجم، سارتر در دوره ای که این کتاب را نوشت هنوز به این نتیجه نرسیده بود که بگوید اگزیستانسیالسیم یک نوع فرعی از مارکسیسم است. در واقع سارتر قصد داشت با مطالعه آزاد مسیری را طی کند که از هگلیسم به مارکسیسم برسد. با اینکه کتاب «ادبیات چیست» در ایران زمانی ترجمه شد که ایران تحت سلطه و اشغال فاشیست نبود و فضا به کلی چپ بود، اما واکنش های متعددی به این کتاب شد. همدانی در ادامه با اشاره به 3 فصل کتاب «ادبیات چیست»، یادآور شد که من به مخاطبان این کتاب پیشنهاد می کنم اگر با اندیشه های سارتر آشنا نیستند ، مطالعه این کتاب را از فصل سوم آغاز کنند وبعد به سراغ فصل های دیگر بروند . چاپ هشتم کتاب «ادبیات چیست» با ویراستاری جدید در 312 صفحه و با قیمت 7500 تومان به تازگی از سوی انتشارات نیلوفر منتشر شده است.

محمد فاضل شوکتی بازدید : 70 جمعه 19 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

شمس الدین محمد حافظ ملقب به خواجه حافظ شیرازی و مشهور به لسان الغیب از مشهورترین شعرای تاریخ ایران زمین است که تا نام ایران زنده و پا برجاست نام وی نیز جاودان خواهد بود. با وجود شهرت والای این شاعران گران مایه در خصوص دوران زندگی حافظ بویژه زمان به دنیا آمدن او اطلاعات دقیقی در دست نیست ولی در حدود سال 726 ه.ق در شهر شیراز به دنیا آمد است. اطلاعات چندانی از خانواده و اجداد خواجه حافظ در دست نیست و ظاهراً پدرش بهاء الدین نام داشته و در دوره سلطنت اتابکان فارس از اصفهان به شیراز مهاجرت کرده است. شمس الدین از دوران طفولیت به مکتب و مدرسه روی آوردو آموخت سپری نمودن علوم و معلومات معمول زمان خویش به محضر علما و فضلای زادگاهش شتافت و از این بزرگان بویژه قوام الدین عبدا... بهره ها گرفت. خواجه در دوران جوانی بر تمام علوم مذهبی و ادبی روزگار خود تسلط یافت. او هنوز دهه بیست زندگی خود را سپری ننموده بود که به یکی از مشاهیر علم و ادب دیار خود تبدل شد. وی در این دوره علاوه بر اندوخته عمیق علمی و ادبی خود قرآن را نیز کامل از حفظ داشت و از این روی تخلص حافظ بر خود نهاد. دوران جوانی حافظ مصادف بود با افول سلسله محلی اتابکان فارس و این ایالات مهم به تصرف خاندان اینجو در آمده بود. حافظ که در همان دوره به شهرت والایی دست یافته بود مورد توجه و امرای اینجو قرار گرفت و پس از راه یافتن به دربار آنان به مقامی بزرگ نزد شاه شیخ جمال الدین ابواسحاق حاکم فارس دست یافت. دوره حکومت شاه ابواسحاق اینجو توأم با عدالت و انصاف بود و این امیر دانشمند و ادب دوست در دوره حکمرانی خود که از سال 742 تا 754 ه.ق بطول انجامید در عمرانی و آبادانی فارس و آسایش و امنیت مردم این ایالت بویژه شیراز کوشید. حافظ از لطف امیرابواسحاق بهره مند بود و در اشعار خود با ستودن وی در القابی همچون (جمال چهره اسلام) و (سپهر علم وحیاء) حق شناسی خود را نسبت به این امیر نیکوکار بیان داشت. پس از این دوره صلح و صفا امیر مبارزه الدین مؤسس سلسله آل مظفر در سال 754 ه.ق بر امیر اسحاق چیره گشت و پس از آنکه او را در میدان شهر شیراز به قتل رساند حکومتی مبتنی بر ظلم و ستم و سخت گیری را در سراسر ایالت فارس حکمفرما ساخت. امیر مبارز الدین شاهی تند خوی و متعصب و ستمگر بود.حافظ در غزلی به این موضوع چنین اشاره می کند: راستی خاتم فیروزه بو اسحاقی ----- خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود دیدی آن قهقهه کبک خرامان حافظ ----- که زسر پنجه شاهین قضا غافل بود لازم به ذکر است حافظ در معدود مدایحی که گفته است نه تنها متانت خود را از دست نداده است بلکه همچون سعدی ممدوحان خود را پند داده و کیفر دهر و ناپایداری این دنیا و لزوم رعایت انصاف و عدالت را به آنان گوشزد کرده است. اقدامات امیر مبارزالدین با مخالفت و نارضایتی حافظ مواجه گشت و وی با تاختن بر اینگونه اعمال آن را ریاکارانه و ناشی از خشک اندیشی و تعصب مذهبی قشری امیر مبارز الدین دانست. سلطنت امیر مبارز الدین مدت زیادی به طول نیانجامید و در سال 759 ه.ق دو تن از پسران او شاه محمود و شاه شجاع که از خشونت بسیار امیر به تنگ آمده بودند توطئه ای فراهم آورده و پدر را از حکومت خلع کردند. این دو امیر نیز به نوبه خود احترام فراوانی به حافظ می گذاشتند و از آنجا که بهره ای نیز از ادبیات و علوم داشتند شاعر بلند آوازه دیار خویش را مورد حمایت خاص خود قرار دادند. اواخر زندگی شاعر بلند آوازه ایران همزمان بود با حمله امیر تیمور و این پادشاه بیرحم و خونریز پس از جنایات و خونریزی های فراوانی که در اصفهان انجام داد و از هفتاد هزار سر بریده مردم آن دیار چند مناره ساخت روبه سوی شیراز نهاد. مرگ حافظ احتمالاً در سال 971 ه.ق روی داده است و حافظ در گلگشت مصلی که منطقه ای زیبا و با صفا بود و حافظ علاقه زیادی به آن داشت به خاک سپرده شد و از آن پس آن محل به حافظیه مشهور گشت. آرامگاه حافظ نقل شده است که در هنگام تشییع جنازه خواجه شیراز گروهی از متعصبان که اشعار شاعر و اشارات او به می و مطرب و ساقی را گواهی بر شرک و کفروی می دانستند مانع دفن حکیم به آیین مسلمانان شدند. در مشاجره ای که بین دوستداران شاعر و مخالفان او در گرفت سرانجام قرار بر آن شد تا تفألی به دیوان خواجه زده و داوری را به اشعار او واگذارند. پس از باز کردن دیوان اشعار این بیت شاهد آمد: قدیم دریغ مدار از جنازه حافظ ----- که گرچه غرق گناه است می رود به بهشت حافظ بیشتر عمر خود را در شیراز گذراند و بر خلاف سعدی به جز یک سفر کوتاه به یزد و یک مسافرت نیمه تمام به بندر هرمز همواره در شیراز بود. وی در دوران زندگی خود به شهرت عظیمی در سر تا سر ایران دست یافت و اشعار او به مناطقی دور دست همچون هند نیز راه یافت. نقل شده است که وی مورد احترام فراوان سلاطین آل جلایر و پادشاهان بهمنی دکن هندوستان قرار داشت و پادشاهان زیادی او را به پایتخت های خود دعوت کردند. حافظ تنها دعوت محمود شاه بهمنی را پذیرفت و عازم آن سرزمین شد ولی چون به بندر هرمز رسید و سوار کشتی شد طوفانی در گرفت و خواجه که در خشکی، آشوب و طوفان حوادث گوناگونی را دیده بود نخواست خود را گرفتار آشوب دریا نیز بسازد از این رو از مسافرت شد. شهرت اصلی حافظ و رمز پویایی جاودانه آوازه او به سبب غزلسرایی و سرایش غزل های بسیار زیباست. ویژگی های شعر حافظ برخی از مهم ترین ابعاد هنری در شعر حافظ عبارتند از: 1- رمز پردازی و حضور سمبولیسم غنی رمز پردازی و حضور سمبولیسم شعر حافظ را خانه راز کرده است و بدان وجوه گوناگون بخشیده است. شعر وی بیش از هر چیز به آینه ای می ماند که صورت مخاطبانش را در خود می نمایاند، و این موضوع به دلیل حضور سرشار نمادها و سمبول هایی است که حافظ در اشعارش آفریده است و یا به سمبولهای موجود در سنت شعر فارسی روحی حافظانه دمیده است. چنان که در بیت زیر "شب تاریک" و "گرداب هایل" و . . . را می توان به وجوه گوناگون عرفانی، اجتماعی و شخصی تفسیر و تأویل کرد: شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها 2-رعایت دقیق و ظریف تناسبات هنری در فضای کلی ادبیات این تناسبات که در لفظ قدما (البته در معنایی محدودتر) "مراعات النظیر" نامیده می شد، در شعر حافظ از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است. به روابط حاکم بر اجزاء این ادبیات دقت کنید: ز شوق نرگس مست بلند بالایی چو لاله با قدح افتاده بر لب جویم شدم فسانه به سرگشتگی که ابروی دوست کشیده در خم چوگان خویش، چون گویم 3-لحن مناسب و شور افکن شاعر در آغاز شعرها ادبیات شروع هر غزل قابل تأمل و درنگ است. به اقتضای موضوع و مضمون، شاعر بزرگ لحنی خاص را برای شروع غزلهای خود در نظر می گیرد، این لحنها گاه حماسی و شورآفرین است و گاه رندانه و طنزآمیز و زمانی نیز حسرتبار و اندوهگین. بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم *** من و انکار شراب این چه حکابت باشد غالباً این قدرم عقل و کفایت باشد *** ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش باید برون کشید از این ورطه رخت خویش 4- طنز زبان رندانه شعر حافظ به طنز تکیه کرده است. طنز ظرفیت بیانی شعر او را تا سر حد امکان گسترش داده و بدان شور و حیاتی عمیق بخشیده است. حافظ به مدد طنز، به بیان ناگفته ها در عین ظرافت و گزندگی پرداخته و نوش و نیش را در کنار هم گرد آورده است. پادشاه و محتسب و زاهد ریاکار، و حتی خود شاعر در آماج طعن و طنز شعرهای او هستند: فقیه مدرسه دی مست بود و فتوا داد که می حرام، ولی به ز مال او قافست باده با محتسب شهر ننوشی زنهار بخورد باده ات و سنگ به جام اندازد 5- ایهام و ابهام شعر حافظ، شعر ایهام و ابهام است، ابهام شعر حافظ لذت بخش و رازناک است. نقش موثر ایهام در شعر حافظ را می توان از چند نظر تفسیر کرد: اول، آن که حافظ به اقتضای هنرمندی و شاعریش می کوشیده است تا شعر خود را به ناب ترین حالت ممکن صورت بخشد و از آنجا که ابهام جزء لاینفک شعر ناب محسوب می شود، حافظ از بیشترین سود و بهره را از آن برده است. دوم آن که زمان پرفتنه حافظ، از ظاهر معترض زبانی خاص طلب می کرد؛ زبانی که قابل تفسیر به مواضع مختلف باشد و شاعر با رویکردی که به ایهام و سمبول و طنز داشت، توانست چنین زبان شگفت انگیزی را ابداع کند؛ زبانی که هم قابلیت بیان ناگفته ها را داشت و هم سراینده اش را از فتنه های زمان در امان می داشت. سوم آن که در سنن عرفانی آشکار کردن اسرار ناپسند شمرده می شود و شاعر و عارف متفکر، مجبور به آموختن زبان رمز است و راز آموزی عارفانه زبانی خاص دارد. از آن جا که حافظ شاعری با تعلقات عمیق عرفانی است، بی ربط نیست که از ایهام به عالیترین شکلش بهره بگیرد: دی می شد و گفتم صنما عهد به جای آر گفتا غلطی خواجه، در این عهد وفا نیست ایهام در کلمه "عهد" به معنای "زمانه" و "پیمان" دل دادمش به مژده و خجلت همی برم زبن نقد قلب خویش که کردم نثار دوست ایهام در ترکیب "نقد قلب" به معنای "نقد دل" و "سکه قلابی" عمرتان باد و مرادهای ساقیان بزم جم گر چه جام ما نشد پر می به دوران شما ایهام در کلمه "دوران" به معنای "عهد و دوره" و "دورگردانی ساغر" تفکر حافظ عمیق و زنده پویا و ریشه دار و در خروشی حماسی است. شعر حافظ بیت الغزل معرفت است. جهان بینی حافظ از مهمترین وجوه تفکر حافظ را می توان به موارد زیر اشاره کرد: 1- نظام هستی در اندیشه حافظ همچون دیگر متفکران عارف، نظام احسن است، در این نظام گل و خار در کنار هم معنای وجودی می یابند. حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج فکر معقول بفرما، گل بی خار کجاست؟ من اگر خارم اگر گل، چمن آرایی هست که از آن دست که او می کشدم می رویم 2- عشق جان و حقیقت هستی است و در دریای پرموج و خونفشان عشق جز جان سپردن چاره ای نیست. در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد عقل می خواست کز آن شعله چراغ افروزد دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد 3- تسلیم و رضا و توکل ابعاد دیگری از اندیشه و جهان بینی حافظ را تشکیل می دهد. آنچه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم اگر از خمر بهشت است و اگر باده مست تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریست راهرو گر صد هنر داد توکل بایدش 4- فرزند زمان خود بودن، نوشیدن جان حیات در لحظه، درک و دریافت حالات و آنات حقیقی زندگی به مأمنی رو و فرصت شمر طریقه عمر که در کمینگه عمرند قاطعان طریق فرصت شما و صحبت کز این دو راهه منزل چون بگذریم دیگر نتوان بهم رسیدن 5- انتظار و طلب موعود، انتظار رسیدن به فضایی آرمانی از مفاهیم عمیقی است که در سراسر دیوان حافظ به صورت آشکار و پنهان وجود دارد، حافظ گاه به زبان رمز و سمبول و گاه به استعاره و کنایه در طلب موعود آرمانی است. اصلاح و اعتراض، شعر حافظ را سرشار از خواسته ها و نیازهای متعالی بشر کرده است: آثار حافظ مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید که از انفاس خوشش بوی کسی می آید *** ای پادشه خوبان، داد از غم تنهایی دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی *** یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور *** رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند مطالب مرتبط - علمی و آموزشی زندگی نامه حافظ شیرازی، شمس الدین محمد بالا رفتن از ساختمان به وسیله دستکش زندگینامه حکیم عمر خیام زندگینامه سعدی شیرازی

درباره ما
Profile Pic
روزها فکر من اینست و همه شب سخنم که چرا غافل از احوال دل خویشتنم زکجــــا آمده ام، آمدنم بهـــر چــه بود؟ به کجــا می روم؟ آخر ننمائی وطنم مانده ام سخت عجب، کز چه سبب ساخت مرا یا چه بوده ست مراد وی ازین ساختنم جان که از عالم علویست، یقین می دانم رخت خود باز بر آنم که همانجــا فکنم مـرغ بـاغ ملـــکوتم، نیم از عـالم خاک چند روزی قفسی ساخته اند از بدنــــم خرم آن روز که پرواز کنم تا بر دوست بــه هوای سر کویش، پرو بـالی بزنم کیست در گوش که او می شنود آوازم؟ یا کـدامست سخن می نهد اندر دهنم؟ کیست در دیده که از دیده برون می نگرد؟ یا چه جان است، نگوئی، که منش پیرهنم؟ تا به تحقیق مــرا منــزل و ره ننمائــی یک دم آرام نگیــرم، نفسی دم نــزنم می وصلم بچشـــان، تا در زندان ابـــد از سر عربدهُ مستانه به هم در شکنم من به خود نامدم اینجا، که به خود باز روم آنکه آورد مـــرا، بــاز برد در وطنم تو مپندار که من شعر به خود می گویم تا که هشیارم و بیدار، یکی دم نزنم شمس تبریز، اگر روی به من بنمائی والله این قالب مردار، به هم درشکنم
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    از کدامیک از مطالب را می پسندید:
    پیوندهای روزانه
    صفحه نظرات
    “اری اری
    زندگی زیباست
    زندگی اتشگهی
    دیرنده پابرجاست
    گر بیفروزیش
    رقص شعله اش
    در هر کران
    پیداست
    ورنه خاموشست و
    خاموشی گناه ماست”

    در باره سردشت

    دریاره پیرانشهر

    آمار سایت
  • کل مطالب : 6
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 2
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 4
  • باردید دیروز : 3
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 26
  • بازدید ماه : 51
  • بازدید سال : 371
  • بازدید کلی : 3,573
  • کدهای اختصاصی
    دریافت کد حرکت متن چت روم

    قالب